دیروز به دعوت مهدی رضایی عزیز به دیدن اجرایی از نمایش نظارت عالیه ژان ژنه به کارگردانی مهدی خالدی رفتم .
آنچه می خواهم بنویسم فقط چند خط در مورد خود متن است که روابط سه هم سلولی را به صحنه می آورد روابطی که می تواند تمثیلی از زندگی آزاد همه ی ما باشد.
قاتلی که اتفاقی و بر اثر اختلال و هیجان دچار قتل شده و دارای شخصیت مرزی است یعنی هیجانات او غیر قابل پیش بینی و مدام در حال تغییر است . برای همین هبچ یک از تصمیماتش مطابق هم نیست . او در میانه دو شخصیت قرار گرفته نوجوانی که برای بقای خود چه در داخل زندان و چه در بیرون زندان نیاز به حمایت قاتل دارد و سارق میانسالی که از کوچک بودن و کوچک شمردن جرم خودش احساس عذاب وجدان دارد و تلاش دارد اثبات کند مجرم خطرناکی است.
یک اختلال روانی بک بیمار روانی دارای عقده خود کوچک بینی و یک نوجوان این ترکیب را به هر روانشناس درست درس خوانده بدهی میتواند پایان نمایش را پیش بینی کند.
برای همین است که میگویم نمایشنامه نویسان خوب بهترین الگوهای روانشناسی اند و بیهوده نیست که بسیاری از اختلال های روانشناختی از روی نمایش نامگذاری شده اند مانند : مانند عقده ادیپ فروید و….
اسماعیل فیروزی